داستان ساخت متل قو از این قرار بود که یک روز کنار دريا، چشم جوانشير مالک متل قو به دستهاي قو ميافتد که داشتند شنا ميکردند و محو تماشاي «شکوه و زيبايي» اين پرندگان بود، که ناگهان گفت : «نميدانم چرا با ديدن آنها به فکر ساختن متل افتاده و تصميم گرفتم نام آن را هم «قو» بگذارم. نزديک 5 ماه به عيد مانده بود و با خودم فکر ميکردم آيا ساختن متل و تهيه لوازم آن در اين مدت عملي است؟ به خودم گفتم: تو که ميخواهي از پشتکار موجها درس بگيري، اين يک مورد براي امتحان خودت بد نيست… من سفرهاي متعددي به آمريکا کرده و متلهاي زيادي ديده بودم که هيچکدام کنار دريا نبودند. فقط ميدانستم مشخصه اصلي متل اين است که مسافر ميتواند اتومبيل خود را کنار اطاق پارک کند!»
«عيد آمد. صبح روز عيد من با کارگران جلوي متل ايستاده و با هم صحبت ميکرديم: آيا کسي اين جا ميآيد و حاضر ميشود در اين اتاقها زندگي کند؟ساعت 11 صبح بود که به من اطلاع دادند اطاقها پر و مسافر براي اجاره اتاق هست، که البته کاري نميشد کرد!»
اين يک شروع عالي براي متل و آغازي بر شکل گرفتن يک آبادي بزرگ در اين منطقه بود؛ جايي که اولين متل ايران لقب گرفت و بعدها به مشهورترين شهر توريستي کشور بدل شد.
«افتتاح متل سروصداي زيادي به راه انداخت و متلقو شهرت عجيبي پيدا کرد. طوري که کمکم به صورت يک گردشگاه عمومي در تمام فصول سال در آمد و بعد هم سروکله دستفروشها و مشاغل ديگر پيدا شد و روز به روز جمعيت بيشتر شد.»